نقد و بررسی بازی Death Relives

نقد و بررسی بازی Death Relives

من در زندگی‌ام بازی‌های ترسناک زیادی را تجربه کرده‌ام که بعضی از نها بد بودند و بعضی دیگر هم عالی. حتی مواردی وجود دشته که باعث می‌شدند بخواهم کنترلر Xbox ام را به آن طرف اتاق پرتاب کنم و بعضی‌های دیگر که مثل خاری که به آن دسترسی نداشتم، زیر پوستم لانه می‌کردند. اما در مورد بازی Death Relives فقط می توانم بگویم… این یکی باعث شد به تیتراژ و بعد به دیوار خیره شوم و از خودم بپرسم که مشغول انجام چه کاری هستم. در تمام مدتی که مشغول آن بودم، هرگز احساس نکرده‌ام که یک بازی تا این حد به من بی‌احترامی کرده باشد. نه به این خاطر که سخت یا ترسناک یا حتی ناقص بود – هرچند به این موضوع خواهیم پرداخت – بلکه به این دلیل که وقتم را تلف می‌کرد. نوید چیزی معنادار را می داد، چیزی که ریشه در اسطوره‌شناسی دارد و به ندرت در رسانه‌های مدرن بررسی می‌شود، و سپس یک لایه نازک کاغذ از رنگ وحشت روی آن می‌زد و کارش را تمام می‌کرد.

بله، من Death Relives را تمام کردم. و نه به خاطر اینکه واقعا می‌خواستم. من این کار را انجام دادم چون مجبور بودم. چون مدام امیدوار بودم که در نهایت خودش را جبران کند، که تمام مکانیک‌های دست و پا گیر و انتخاب‌های طراحی بی‌روح، فقط یک روند تدریجی برای ساختن چیزی بودند که ارزش صحبت کردن داشته باشد. اما نه. هرگز بهتر نشد. در واقع، هر چه بیشتر پیش می‌رفتم، بیشتر مطمئن می‌شدم که تنها دلیل بازی کردنم این است که بتوانم به شما هشدار دهم که این کار را نکنید.

در داستان این بازی، شما کنترل آدریان، مردی را که در یک کابوس آیینی گرفتار شده است، در دست می‌گیرید، جایی که پنهان شدن، حل معماها و کشف حقایق باستانی کلید بقا هستند. این روایت با اساطیر آزتک به عنوان پایه موضوعی، استخوان‌بندی‌های جالبی داشت، اما هرگز واقعاً به خودی خود پابرجا نبود. طرح داستان بدون هیچ تنشی پیش می‌رود و شخصیت اصلی، آدریان، آنقدر از نظر احساسی بی‌تفاوت است که به سختی می‌توان احساس کرد که در هر چیزی که او تجربه می‌کند، مشارکت دارد. پیچش داستانی در پایان می‌توانست به خوبی اتفاق بیفتد اگر خیلی زود و در دیالوگ‌های بی‌روح خفه نمی‌شد. این بدترین داستانی نیست که تا به حال روایت شده است، اما آنقدر بد روایت شده که می‌توان گفت بهتر است.

نکته مهم این است که این بازی پتانسیل داشت. پتانسیل واقعی و صادقانه. می‌توانست چیز خاصی باشد. اما چیزی که در عوض نصیبمان شد، یکی از ناامیدکننده‌ترین و پوچ‌ترین تجربه‌هایی است که تا به حال مجبور به تحمل آن بوده‌ام. و می‌خواهم به شما بگویم چرا. بیایید در مورد گیم‌پلی صحبت کنیم، یا بهتر است بگوییم، بیایید در مورد روح گیم‌پلی صحبت کنیم. چون چیزی که Death Relives ارائه می‌دهد گیم‌پلی بد نیست، بلکه گیم‌پلی غایب است. انگار اسکلت یک بازی بهتر از زیر خاک بیرون کشیده شده، فقط برای اینکه کسی اعضای بدن اشتباهی را به هم بچسباند و کارش تمام شود.

وقتی کلمات «بازی بقا-ترسناک-فرار» را می‌شنوم، به مخفی‌کاری، منابع محدود، کاوش پرتنش و حل معماهای گاه‌به‌گاه فکر می‌کنم. به جز اینجا، هر یک از این عناصر مانند نسخه آزمایشی چیزی بهتر به نظر می‌رسند. مخفی‌کاری چیزی بیش از قایم‌باشک باشکوه نیست. جنبه بقا توخالی است. وحشت کاملاً با زیبایی‌شناسی خونین آن تقویت می‌شود. و مبارزه – اگر اصلاً بتوانیم آن را چنین بنامیم – تقریباً به اندازه گرفتن مگس با قاشق، جذاب است!

بیشتر حلقه گیم‌پلی این‌طور کار می‌کرد: وارد یک منطقه جدید می‌شوید، یک معما را حل می‌کنید، آن معما سپس صدایی به اندازه کافی بلند منتشر می‌کند که Xipe Totec (خدای آزتک که شما را تعقیب می‌کند) بشنود، شما پنهان می‌شوید. صبر می‌کنید. کمی بیشتر صبر می‌کنید. آدرنالین خود را کنترل می‌کنید. سپس دوباره منتظر می‌مانید. به مناطق قبلی بازمی گردید و دوباره تکرار می‌کنید. پنهان شدن، انتظار، گاهی اوقات حرکت از یک راهروی کم‌نور به راهروی دیگر به این امید که کاری را که بازی می‌خواهد انجام می‌دهید. من درک می‌کنم که در بازی‌های ترسناک، تنش همه چیز است. اما این تنش نیست، بلکه کسالتی است که در قالب گیم‌پلی پنهان شده است.

بدترین قسمت؟ حتی یک بار هم در طول این بخش‌های قایم‌باشک، آن ترس فلج‌کننده را حس نکردم، از آن نوعی که شما را در میانه راه منجمد می‌کند و باعث می‌شود دسته بازی را کمی محکم‌تر بگیرید. حتی یک بار. و این به این دلیل است که Death Relives هرگز ترس شما را به دست نمی‌آورد. از طریق فضاسازی یا طراحی صدا یا روایت داستان، وحشت ایجاد نمی‌کند، فقط فرض می‌کند که عمل پنهان شدن ذاتاً ترسناک است. اما ترس بدون زمینه، ترس نیست و فقط سر و صدا است. به طرز عجیبی، معماها تنها چیزی هستند که احساس می‌کنید واقعاً به آنها فکر شده است.

آنها به خوبی از هم فاصله دارند و حس تعامل مناسبی وجود دارد. واقعاً آرزو کردم کاش معماهای بیشتری وجود داشت، فقط برای اینکه می‌توانستم از راه رفتن روی صندلی‌های خمیده در راهروهای بی‌پایان و یکسان، کمی استراحت کنم. این نشان می‌دهد که تنها بخش رضایت‌بخش بازی ترسناک شما، معماهای منطقی است.پس چه چیزی برای ما باقی می‌ماند؟ بازی‌ای که می‌خواهد ترسناک مخفی‌کاری باشد اما فراموش می‌کند چه چیزی باعث می‌شود مخفی‌کاری و وحشت در واقع کار کنند. هیچ ریتمی، هیچ تشدیدی، هیچ تخلیه‌ی هیجانی وجود ندارد. فقط تکرار و پتانسیل هدر رفته. اگر گیم‌پلی ستون فقرات یک بازی باشد، Death Relives فاقد چنین چیزی است.

از لحاظ جلوه‌های بصری، این فقط یک بازی کم‌هزینه نیست، بلکه یک بازی کم‌زحمت نیز می باشد. محیط‌ها بی‌روح هستند و داستان‌سرایی بصری عملاً وجود ندارد. اکثر المان های گرافیکی به نظر می‌رسد که از سایر منابع عمومی بیرون کشیده شده و بدون دقت به جهان اضافه شده‌اند. به همین دلیل هم از نظر هنری و هم از نظر فنی شکست می‌خورد، بدون هیچ چیز خاطره‌انگیزی که بتوان به آن دل بست.

یک پوچی در جلوه های صوتی وجود دارد، موسیقی فراموش‌شدنی است و فضای کلی فاقد وزن و تنشی است که بازی‌های ترسناک برای پیشرفت به آن نیاز دارند. صداگذاری – اگر اصلاً صداگذاری وجود داشت – مانند دیالوگ‌های بی‌روح و بی‌احساس به نظر می‌رسید. فاقد روح بود و این برای من حکم مرگ است.

حرف آخر

Death Relives جزو آن دسته از بازی‌هایی است که باعث می‌شود در نیمه راه، انتخاب‌های زندگی‌تان را زیر سوال ببرید، نه به این دلیل که از نظر احساسی تأثیرگذار است، بلکه به این دلیل که احساس می‌کنید زمان از دستتان می‌رود. در واقع، جاه‌طلبی‌های بازی زیر اجرای ضعیف، مکانیک‌های نیمه‌کاره و اتکای بیش از حد به هوش مصنوعی که باعث می‌شود همه چیز بی‌روح به نظر برسد، دفن شده‌اند. حتی معدود ایده‌های مناسب آن، مانند معماها یا برنامه همراه، به دلیل طراحی ضعیف و عدم پرداخت مناسب، تضعیف شده‌اند. به نظرم در اینجا هیچ چیز ارزش سرمایه‌گذاری ندارد – نه از نظر زمان، نه از نظر پول و نه از نظر صبر. هیچ ارزش تکرارپذیری، هیچ پیشرفت معناداری وجود ندارد – فقط چهار ساعت گیم‌پلی ناامیدکننده و پتانسیل از دست رفته. اپلیکیشن همراه ممکن است چیز جدیدی اضافه کرده باشد، اما اجرای ناشیانه هوش مصنوعی آن حتی این را هم تضعیف می‌کند.

Verdict

Death Relives is one of those games that makes you question your life choices halfway through, not because it’s emotionally impactful, but because you feel like you’re wasting time. In fact, the game’s ambitions are buried under poor execution, half-baked mechanics, and an overreliance on AI that makes everything feel lifeless. Even the few decent ideas it has, like the puzzles or the companion app, are undermined by poor design and lack of proper payoff. I don’t think there’s anything here worth investing in – not in time, not in money, not in patience. There’s no replay value, no meaningful progression – just four hours of frustrating gameplay and wasted potential. The companion app may have added something new, but the clumsy implementation of its AI undermines even that

4.1

نقاط قوت

  • پازل‌ها طراحی خوب و قابل قبولی دارند
  • مفهوم اصلی بازی پتانسیل خوبی داشت

نقاط ضعف

  • مخفی‌کاری خسته‌کننده است
  • روایت داستانی ضعیف
  • جلوه های بصری بازی عملکرد نامطلوبی دارند
  • تکیه بیش از حد روی استفاده از هوش مصنوعی
4 گرافیک
4 گیم پلی
5 داستان
3.5 موسیقی