چند سالی می شود که بازیهای روگلایک (Roguelike) در میان گیمرها محبوبیت زیادی پیدا کرده اند و بی صبرانه منتظر انتشار یک عنوان جدید در این ژانر هستیم. به دنبال این موضوع وقتی برای اولین بار با بازی KIBORG در فروشگاه Xbox One آشنا شدم، از صمیم قلب خوشحال شدم، اما بعدها فهمیدم احساسم کاملا بی مورد بود و واقعا من را ناامید کرد.
این بازی در ژانر اکشن سوم شخص، رویکردی مبتنی بر اجرا در مسیرهای شاخهای را امتحان میکند و هیچوقت نمی توانم آن را یک بازی عالی در نظر بگیرم، گاهی اوقات افتضاح است، اما حداقل گرافیک به اندازه کافی خوب و جذابی دارد که فکر میکنم تعدادی از مخاطبین را به سمت خود بکشاند. شما یک مرد سبیلدار هستید که در یک زندان گیر افتادهاید و طولی نمی کشد که ایمپلنتهای سایبرنتیک را به دست خواهید آورد تا هزاران بار همان تعداد انگشتشمار دشمنان را شکست دهید، در حالی که سعی میکنید مراحل را به پایان برسانید و یک داستان با صداگذاری افتضاح را دنبال کنید.
در داستان بازی KIBORG شما یک مرد کچل سبیلدار در زندانی در آینده هستید که مجبورید برای بدست آوردن داستان پشت پرده، از میان انبوهی از دشمنان عبور کنید. نیمی از مواقع، رابط کاربری بازی حروف سیریلیک را نشان میداد، بنابراین من همیشه مطمئن نبودم که چه اتفاقی دارد میافتد. یک موجود عجیب جهشیافته/بیگانه دائماً با لهجهای دیوانهوار سر شما فریاد میزند و کلمات ساده را تقریباً غیرقابل فهم میکند.
شما در طول بازی در مکانهای مختلفی مبارزه خواهید کرد و سعی میکنید به پایان بازی برسید و با یک باس بزرگ روبرو شوید. برای انجام این کار، اطلاعاتی کسب خواهید کرد که با استفاده از آنها میتوانید شخصیت خود را تقویت کنید، در ترکیب با ارتقاءهای مختلفی که میتوانید در هر مرحله پیدا کنید. هر مبارزه با انتخاب دو جهت به پایان میرسد. یک جهت ممکن است به شما یک سلاح سرد جدید بدهد در حالی که جهت دیگر میتواند مهمات شما را پر کند.
فهمیدن همه اینها سختترین بخش KIBORG بود، بازیای که (در اوایل) وقتی سیستمهای گیم پلی اولیهاش را بشناسید و بدانید کدام تجهیزات شما را شکستناپذیر میکند، آنقدر آسان است که نشان میدهد متعادل کردن درجه سختی چقدر دشوار است. با تمام کردن مراحل، یک کاتسین از پیشزمینه داستان خواهید دید و قفل سطح سختی بعدی را باز میکنید. وقتی فهمیدم مجموعه ایمپلنتهای Guardian خراب شده، مراحل اولیه اصلاً سخت نبودند. پس از آن، بدون تمرکز روی سلاحهای دوربرد، عبور از مراحل بعدی تقریباً غیرممکن است و به همین دلیل است که می گویم گیم پلی بازی هرگز واقعاً “سرگرمکننده” نیست.
با پیشرفت در بازی، اطلاعات کافی برای باز کردن قفل سلاحها و ارتقاءهای پیش از شروع هر اجرا به دست خواهید آورد. برای سلاحها، یک سلاح کمری، یک سلاح دوربرد و یک سلاح سرد دارید. سلاحهای دوربرد خراب نمیشوند اما به مهمات کمیابی نیاز دارند. سلاحهای سرد تقریباً به اندازه کافی دوام میآورند تا نیمی از یک مبارزه را انجام دهید و تا زمانی که نتوانید آنها را چندین بار ارتقا دهید، تقریبا بیفایده هستند.
در مورد ایمپلنتها صحبت می کنم، شما همچنین یکسری ایمپلنتهای سایبرنتیک دارید که به شما تواناییهای غیرفعال میدهند و ظاهر شما را تغییر میدهند. جهشهایی که به شما امتیازهای غیرفعال بیشتری میدهند اما بار منفی نیز دارند. همچنین چهار حرکت فوقالعاده برای باز کردن قفل وجود دارد که به انرژی نیاز دارند. راه اصلی برای به دست آوردن انرژی، مشت زدن به دشمنان است و شما از X برای حملات سریع، Y برای حملات سنگین و B برای حرکات حمله در برابر محیط استفاده خواهید کرد.
اما چیزی که مبارزات بازی را بسیار آسان میکند، سیستم قفل چپ است. قدرتهای فوقالعاده سبیل شما به شما اجازه میدهد تا ۵۰ تا ۱۰۰ فوت در یک اتاق پرواز کنید تا هر دشمنی را در حالی که سیستم قفل را نگه داشتهاید، به رگبار ببندید. این یک مکانیزم ناخوشایند است و قسمتهای اولیه اکثر اجراهای شما را به یک جشنواره دکمهزنی خستهکننده تبدیل میکند. مثلا دکمه A برای جاخالی است که باید به طور آزادانه از آن استفاده کنید و دکمه سمت راست یک سیستم Parry/بلاک است که هرگز دقیق یا منصفانه به نظر نمیرسد. بازی در معرفی سیستمها به شما و همچنین روشن کردن اینکه چه زمانی یک کمبو انجام میدهید یا چرا میخواهید این کار را انجام دهید، عملکرد ضعیفی دارد. کمبوها برای باز شدن به داده نیاز دارند و اگر از دکمه سمت چپ استفاده میکنید، به ندرت کار میکنند.
متاسفانه مبارزات KIBORG شناور و ناخوشایند هستند. هم خیلی آسان به نظر میرسند و هم بیش از حد تنبیهکننده. من بارها پیش آمده که نصفه و نیمه حواسم پرت بوده و فقط دکمه بامپر چپ را نگه داشته و X را فشار دادهام، اما با یک یا دو ضربه از دشمنی قدرتمند که از ناکجاآباد آمد، کشته شدهام. با این حال، دفعه بعد که با آن دشمن روبرو شدم، به سختی به من آسیبی رساندند و من آنها را در عرض پنج ثانیه کشتم.
با اینکه گرافیک هنری بازی قویترین نیست، اما عالی اجرا میشود. هم روی کامپیوتر که من شروع کردم و هم روی ایکسباکس که بازی را تمام کردم، خوب اجرا میشود، تصویر کاملاً واضحی دارد و در کل برای یک بازی با این بودجه و وسعت، ظاهر بسیار خوبی دارد. برخی از ظاهرهای سایبورگها ظاهری متمایز دارند که آنها را از یکدیگر متمایز میکند. شما بیشتر لباسها را با هم ترکیب و ست میکنید که میتواند خیلی مسخره به نظر برسد.
طراحی صدا ترکیبی از صداهای پسزمینهی است که معمولاً افتضاح هستند. جلوههای صوتی بازی، تقریبا بیصدا و کسلکننده هستند و نه مزاحم میشوند و نه به روند بازی کمک میکنند. صدای راهنمای هوش مصنوعی شما مانند صدای یک هوش مصنوعی واقعی است، بدون هیچ گونه تغییر یا احساسی در هر چیزی که گفته میشود، بنابراین احتمالاً فقط توسط کامپیوتر تولید شده است.
حرف آخر
KIBORG با گرافیک خوبش در ابتدا توجه من را جلب کرد، اما خیلی زود با گیمپلی بیروح و نامطلوبش از چشم من افتاد. حتی به کارگیری برخی از بهترین تاکتیکهای بازیهای روگ لایت نیز در نهایت کمکی به این بازی نمیکند، زیرا صداگذاری افتضاح و بد و مبارزات خستهکننده و تکراری، آن را به یک بازی طاقتفرسا و نه چندان جالب تبدیل کرده است. به نوعی، از اینکه نقدهای مثبتی دریافت کرده، تعجب میکنم، چیزی که وجود دارد واقعاً آنقدرها هم بد نیست، اما اصلاً حس کامل بودن نمیدهد. اگرچه بازی خوب یا سرگرمکنندهای نیست، اما به طرز ماهرانهای ساخته شده است.
Verdict
KIBORG caught my attention with its good graphics at first, but it quickly lost me with its lackluster gameplay. Even employing some of the best tactics from rogue-lite games ultimately doesn’t help, as the awful voice acting and boring, repetitive combat make it a tedious and uninteresting game. In some ways, I’m surprised it’s getting positive reviews, what it has isn’t really that bad, but it doesn’t feel complete at all. While it’s not a good or fun game, it’s a skillfully crafted one